( قسمت اول )
همه پزشکان بارها با مراجعانی مواجه شدهاند که از بیخوابی شکایت میکنند. اغلب این افراد، ناآگاهانه تصور میکنند که تنها با گفتن این که دچار بیخوابی هستند پزشک باید برای آنها یک دارو (به تصور آنها قرصخواب) تجویز کند ولی پزشکان میدانند که بیخوابی یک بیماری با یک داروی مشخص نیست بلکه بیخوابی فقط یک علامت است که باید علت آن کشف شود و مورد درمان قرار گیرد. بعضی افراد که از بیخوابی شاکی هستند در واقع دچار بیخوابی نیستند بلکه ممکن است به صورت طبیعی کمخواب باشند. بدین معنی که حداکثر با روزی 6 ساعت خواب کاملأ سرحالند در حالی که افراد پرخواب خود را نیازمند روزی حداقل 9 ساعت خواب میبینند. طبیعی است که اگر دو نفر که با هم زندگی می کنند -مثل یک زوج- یک نفرشان پرخواب و دیگری کمخواب باشد، فرد کمخواب ممکن است احساس کند که دچار بیخوابی بیمارگونه است چون با توجه به نیاز کمتر به خواب، نمیتواند در ساعات خاموش شدن چراغ به خواب رود و بسیار زودتر از هم اطاقیاش نیز از خواب بیدار میشود. یکی از مثالهای کمخوابیطبیعی کمخوابی مرتبط با بالا رفتن سن است، بنابراین یک فرد سالمند نباید با مقایسه ساعت خواب خود با فرزندش خود را دچار بیخوابی بداند یا برعکس فرزندش را تنبل و پرخواب بنامد.
در برخی از موارد بیخوابی علامتی از یک بیماریجسمی است مثلأ بیمار دچار آرتروز و کمردرد مزمن ممکن است به دلیل درد (که معمولاً به هنگام خواب بیشتر خود را نشان میدهد) دچار بیخوابی هم باشد. بعضی از بیمارانقلبی به هنگام دراز کشیدن یا به خواب رفتن دچار تنگی نفس میشوند، طبیعی است که این بیماران خواب راحتی نداشته باشند. در چنین مواردی برای درمان بیخوابی باید بیماری زمینهای درمان شود. در بسیاری از این بیماران مصرف داروهای خوابآور نه تنها مفید نیست که ممکن است عوارضی نیز داشته باشد مثلأ در یک بیمار که به دلیل بیماریهایتنفسی از خواب میپرد استفاده از داروهای خوابآور ممکن است باعث افت بیش از پیش عملکردتنفسی شود و موجب خفگی بیمار گردد. در اکثر بیماریهای روانپزشکی نیز خواب مختل میشود. مثلا بیماران افسرده اغلب دچار بیخوابی میشوند، ساعتها پیش از دیگران بیدار میشوند و تا صبح، ساعتها در بستر خود رنج میکشند... ادامه
دکتر سرگلزایی-روانپزشک